نمیخواهم بیندیشم. میاندیشم که نمیخواهم بیندیشم. نباید بیندیشم که نمیخواهم بیندیشم. زیرا این همچنان یک اندیشه است. آیا هرگز پایانی بر آن نیست؟ اندیشهٔ من ، خود من است: برای همین است که نمیتوانم وا ایستم. من به وسیلهٔ آنچه میاندیشم وجود دارم و نمیتوانم خودم را از اندیشیدن بازدارم. من هستم ، من وجود دارم ، میاندیشم پس هستم؛ من هستم زیرا میاندیشم ، چرا میاندیشم؟ من هستم زیرا میاندیشم که نمیخواهم باشم!
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت